تو کیستی که من اینگونه بی تو بیتابم شب از هجوم خیالت نمی برد خوابم تو چیستی
که من از موج هر تبسم تو بسان قایق سرگشته روی گردابم با من بگو از عشق ای
آخرین معشوق که برای رسوایی دنبال بهونم با بوسه ی آروم خوابم رو دزدیدی تو
شدی تعبیر یک رویای شبونم من تو نگاه تو دنیامو میبینم فردای شیرینم نازنین من
چشمای تو افسانه نیست که تمام خواب و خیالم بود تقدیر من عشق تو شد که
همیشه فکر محالم بود